تشکیلات و کار تشکیلاتی یکی از دغدغه های اصلی من از دوران قبل از دانشجویی بود به واسطه همین علاقه و جذابیت بود که سعی کردم تا حد توان نسبت به علم و اخلاق تشکیلاتی اطلاعات کسب کنم . از جزوات و دیدگاه های ناب دکتر شهید بهشتی تا حتی مدلها و شیوه های تشکلهایی چون انجمن حجتیه ، سازمان منافقین و گروه فرقان را دیده ام ، منابع و کتب خارجی هم کم نخوانده ام ولی هنوز آرزوی تشکیل و تحقق یک تشکیلات منسجم و منظم از جوانان قزوینی برایم رویایی است دست نایافتنی.
هر چند سالهای اخیر اقدامات ارزشمند و دغدغه های مشترک طیف وسیعی از دوستان بارقه های امیدی را در من زنده کرده است ولی همچنان از نبود یک تشکیلات منسجم و بومی که وابسته و دنباله رو تشکلهای فعال و غیر فعال تهران نباشد در رنج و عتابیم.
چرا؟ چون ضروریّات کار فرهنگی امروز به گونهای شده که یک نفره پیش نمیرود. مانند جوامع ساده قدیمی نیست که یک نفری به میدان شهر میرفتید، ندا میزدید، همه جمع میشدند و شما شروع به سخنرانی میکردید. یا اینکه اذان بلند بگویید که همه در مسجد جامع جمع شوند و به مطالب شما گوش دهند. الان برای اینکه همین جلب توجه صورت بگیرد و صدای شما شنیده شود، نیاز به بلندگوهای امروزی دارید. میدان شهر، امروز جلوه دیگری دارد. بلندگوی امروز تغییر کرده است و شما نیاز به ابزار هنری نظیر نشریه و اینترنت، قالبهای هنری مثل شعر و داستان و غیره دارید. این موارد است که شما به وسیله آنها مردم را صدا می زنید تا جمع شوند. دیگر این کار، یک نفره قابل انجام نیست.
این باور قبلی و اعتقاد راسخ من است که ما در تشکیلات و کارهای گروهی یاد میگیریم که چگونه گذشت کنیم، چطور سعه صدر داشته باشیم، رشد کنیم، مشورت کنیم و عقل جمعی را به عقل خودمان بیفزاییم. یاد میگیریم چگونه مدیریت کنیم و چگونه در مواقع بحران تصمیم بگیریم. در کار گروهی، جلوی منیّتهایمان را میگیریم، فحش میخوریم، شایعه پشت سر ما پخش میشود و همه این موارد باعث رشد فکری و اخلاقی ماست.
وقتی به خود کار فرهنگی نگاه میکنیم، میبینیم به گونهای شده که باید جمعی آن را بلند کرد و زیر آن را گرفت.
اگر بهره اجتماعی را کنار بگذارید و به بهره، فردی نگاه کنید، متوجه میشوید که کار تشکیلاتی موجب رشد بچههایی است که وارد تشکّلها میشوند و مسئولیت قبول میکنند. این بچهها به طور واضح نسبت به بقیه، سطح تحلیل عمیقتری دارند، مهارتهایشان در زندگی خیلی بیشتر است، مدیریت آنها خیلی بهتر است و…
از این دست دغدغه ها از گذشته هم در بین بسیاری از افراد قزوین بوده و هست ولی متاسفانه آنچه در کار تشکیلاتی شاهد آن هستیم این است که با وجود ده ها مجموعه کوچک و بزرگ فرهنگی در استان هنوز نظم تشکیلاتی حاکم نیست.
سوال کلیدی مهم این است که چرا آدم های حزب الهی که خود را در راستای یک هدف واحد می دانند نمی توانند کار تشکیلاتی انجام بدهند؟ چرا این آدم ها بینشان این اختلافات فاحش وجود دارد؟ چرا اینها نمی توانند هم دیگر را تحمل کنند؟ آیا قواعد و الزامات کار تشکیلاتی را بلد هستیم؟ آیا به عنوان یک عنصر تشکیلاتی می توانیم کار فرهنگی انجام دهیم؟
امیدوارم در این خصوص نظرات شما را هم ببینم
اگر فرجام ما در تشکیلات بجز شهادت باشد، عمر ما تباه است و بر باد
این موضوع ادامه خواهد داشت
جناب آقای کبودوند،ضمن عرض سلام و تبریک به مناسبت آغاز سال نو،امیدوارم که دغدغه هاتان سر منشأ آغاز انفجار عقده هایی باشد که ۱ دهه است به مثابه بغض در گلوی جوانان شهرمان سکنی گزیده.
جناب کبودوند ،خط فکری و جناحی بنده کاملاًدر تضاد با خط فکری و جناحی (البت در سیاست)جنابعالی است.
اما، بازگشت به دیروزی که تکرار نخواهد شد این سوال را در ذهنم تداعی می کند که براستی، چه شد من شیفته چهره جذابتان شدم و در شورای شهر شهرمان، رأی بر فتح صندوق انتخاباتی دادم که قرعه فال به نام شمای شیفته خدمت بیفتد؟خب سوالی که جوابش از نطفه آشکار و به وضوح نمایان بود،بلی شورا آغاز راه بود، راهی که شما و امثالهم پرچمدارش بودید.
من رأی برحقانیتی دادم که شمای جوان ،آری جوان در هیاهو و همهمه پیران استخوان خوردکرده شهر نفسی تازه بدمید و راهگشا و میدان دار عرصه برای ورود
جوانان شهر باشید.
جناب کبودوند ،عرصه در شورا برجوانان مبتکر تنگ شده،باید بار و بنه سفر را ببندید و در عرصه بزرگتری سفره انعام را پهن کنید تا شاهد خدمت جوانانی باشیم که فریاد در گلوشان مانده و می خواهند فریاد بزنند که ما هم می توانیم در این عرصه خودی باشیم.
جناب کبودوند ،ساختار تشکیلاتی حزب در شهرمان مدت های مدیدی است که از پایه لرزان شده باید با نجاری که هنوز چکش اعتماد را محکم می کوبد مصاحبت کرد تا شاید، البت به شرطی و شروطها ،میخ را محکم بکوبد ،شما به مثابه نجاری هستید که میخ را محکم بکوبید تا بر ما هم اعتماد کنند و از پله های اعتماد بالا برویم و شهرمان را بسازیم .انشا الله
البته گویا تضاد ما با شما فقط در سیاست نیست ، ادب هم هست چرا که ما اعتقاد و باورمان رعایت اخلاق و احترام متقابل است ولی شما براحتی توهین می کنید و بنده را متکبر و قدرت طلب می خوانید در حالیکه مصداقی برای ادعایتان نمی توانید ارائه کنید ما با شما در تضادیم چرا که من با همه جوانان شریف و محترم قزوینی راحت و بی تکلف صحبت می کنم و ارتباط دارم چه از نظر سیاسی با من همسو باشد و یا نباشد و مصادیق آنها هم کم نیست از روزنامه نگاران و هنرمندان و ورزشکاران جوان گرفته تا دانشجویان و …ولی شما چنین اقداماتی را بر نمی تابید من خار چشم و تیغ گلوی کسانی هستم که به اعتقادات و شخصیت دیگران توهین می کنند و عقده ناتوانی های خود را بر سر دیگران می شکنند و خاک پا و کوچک جوانانی هستم که برای توسعه شهر و کشورشان نه تنها حسادت نمی ورزند بلکه با تمام قوا تلاش می کنند حتی اگر از نظر سیاسی با من تفاوت داشته باشند.
این چیزی که شما می گویید همان NGO های سابق یا خانه تشکل ها بود که در آنجا تشکلها با موضوعات مختلف و رو به رشدی تشکیل شده بودند که تصمیم به برچیدگی آن گرفته شد. به نظرم حمایت دولتی مانند همان خانه آرازی ها که در اختیار خانه تشکلها قرار گرفته بود می تواند تاثیر زیادی در شکل گیری و دورهم جمع شدن و رشد تشکلها داشته باشد.
یکی از آفات جریان دوم خرداد استحاله فعالیتهای تشکیلاتی بود آیا خیریه ها ، هیأت ها، مراکز آموزشی و … جزو سمن ها نیستند که متاسفانه در دوره اصلاحات هیچ توجهی به آنها نشد و الان هم بی توجهی های آن دوره کاملا مشهود است و اصولا در کار تشکیلاتی افراط و تفریط جایی ندارد
استاد. واقعا ،انجمن حجتیه ای که شما درک کردید هم رده با منافقین. و گروه فرقان بودند? فاعتبروا یا اولی الابصار
کاملا چرا که هر تشکیلاتی که التقاط و برداشت سطحی خود از معارف عمیق اسلامی را حجت قرار دهد و اعمالش را بر اساس آن تنظیم کند محکوم به فناست هر چند بسیار دقیق و سازمان یافته عمل نماید
برادر کبودوند؛ طرح موضوی بجا وجالبی است،وباید راجع به این مسئله مهم وکلیدی در قزوین فکری اساسی کردکه مقطعی وزود گذر نباشد اکثر افراد مهم وتاثیرگذار که در قزوین دغدغه کارهای فرهنگی وسیاسی دارند قبلا درحزب جمهوری اسلامی رشد وپرورش یافته اند،ثمرات حزب جمهوری هنوز هم جاری است،جادارد که ازمعلم شهیدقدرت الله چگینی و…یاد کنیم ونام ببریم که سنگ بنای تشکیلات مذهبی فرهنگی وسیاسی را در قزوین پایه گذاری کردند وشاگردان ایشان هم ادامه دهنده راهشان هستندکه جنابعالی اکثرآنها رامی شناسید؛
بردار کبودوند؛متاسفانه اکثر احزاب وتشکلهای سیاسی وفرهنگی وقومی چند نفره وجزیره ایی از مردم عقب ترندوبیشتر کارهای کلوپ های قدرت را انجام میدهند به همین خاطرتاثیر گذاری آنها به غیر ازچند مورد استثنایی ،تا حدودی خیلی کم شده است
برادرکبودوند،در سالهای اخیر هرچندکه احزاب کمرنگ شده اندولی رویشهای انقلابی وباطراوت و در قزوین داشته ایم، هیات شهدای کمنام وبا مدیرت آبفروش وعلی شفیعی و….وخادمان مهدی (عج) به محوریت جنابعالی که باروشهای نو وبه روزکه منشاء خیرات بسیاری برای قزوین ونظام بوده اید،میتواند به عنوان الگو ی خوب وعملی در جذب وهدایت جوانان ومردم در سطح قزوین وکشور مطرح باشند .برای تشکیل واستمرار یک تشکیلات بومی وحداکثر استانی مقدمات کار فراهم است نیاز به یک علمدار مذهبی، فرهنگی ،سیاسی وتشکیلاتی داردواگر آقای مهندس کبودوند با توجه به مشغله های فروان لطف کنند واستارت شروع این کار را بزنند،که به یاری خدا وباحمایت همه مردم به پیش خواهد رفت .انشاءالله