مظلومیت آنچنان بر وجود تو سایه افکنده که یادت بیاراده و ناگزیر، آتش بر خرمن وجود میافکند و خاطرهات بغض را در گلو میشکند.
باولادتت اگرچه جهان معنا گرفت، هدف و غایت آفرینش تحقق یافت و فضیلت، جامه تجسم پوشید.
با ولادتت اگرچه راز سر به مهر پاکی و عصمت گشوده گشت و چشم زنان جهان از ظلمت فقدان اسوه و الگو، به نور خیره کنندهٔ وجود نمونه و بیهمتای تو روشنی یافت.
با ولادتت، اگرچه پارسایی تولد یافت، نجابت جوانه زد، عشق شکوفه کرد، فداکاری جان گرفت، مادری و زن بودن افتخار شد و رایحهٔ ایثار در جهان پیچید.
و وفاتت اگرچه وفات این همه بود و بیتردید رحلت نور، لیکن آن مظلومیت هجده ساله که بر تو گذشت وفات و تولد را بر ما یکسان کرد. یاد تو با هر بهانه ای -وفات یا ولادت- بغض را در گلومان میشکند و جگرمان را آتش میزند.
در آن خانه کوچک، رازی به وسعت تاریخ نهفته است. چنان مظلومیتی بر آن خانهٔ کوچک، سایه گسترده است و چنان جراحتی بر آن قلب آفرینش فرود آمده است و چنان زخمی بر آن جگر تاریخ نشسته است که هیچ حادثهای نمیتواند دلهای شیعیان، طواف کنندگان حرم خداوند را مسرور کند.
آری آن مظلومیت نیلی که بر چهرهٔ تو نشسته بود، نمیگذارد که لبخند بر چهرهٔ نه تشیع و نه اسلام که حتی انسانیت پس از تو بنشیند.
به هر حال آن در، بر آن پهلو، شکسته است، چه تفاوت دارد که در وفاتت این خاطرهٔ عرش سوز وجگر خراش را تداعی کنیم یا در ولادتت؟ مهم این است که تو مظلوم بزرگترین جنایت تاریخ واقع گشتهای.
مهم این است که صبر لا یتناهی خدا در جانکاهترین حادثهٔ آفرینش در تو به تجلی نشسته است.
مساله، اشک های علی است و لرزش گونههای علی به هنگام شستشوی پیکر مطهر تو.
مهم، گریههای دادخواه و اشک های ظلم برانداز توست و سر بر دیوار نهادن علی و زار زدن علی.
آنچه جانسوز است صبر توست در مصائب علی و صبر علی است در مصائب تو.
و از همه مهمتر تشییع شبانه و مظلومانهٔ پیکر توست.
چه کردند با تو که این تازیانهٔ اعتراض جاودانه را -المخفیه قبرها- بر پشت تاریخ روا دانستی.
چه ظلمها بر تو رفته بود، چه حقها از تو تضییع گشته بود و چه حقایقی در مقابل دیدگان تو تحریف گردیده بود که این اعتراض افشاگرانه را بر پیشانی تاریخ حک کردی؟ و دشمن را بر کرسی رسوایی جاودانه نشاندی؟
باری این اعتراض تو در تشییع شبانهات و در مخفی کردن قبرت اگرچه تاریخ را از تحریف مصون میداشت و اگرچه فریاد تظلم تو را بر جهانیان تا ابد طراوت میبخشید، اما سنگینترین غم شیعیان تو گشت و عظیمترین درد اسلام و بزرگترین اندوه انسانیت.
آنکه عزیزترین کسش را، پدرش را، فرزندانش را، برادرش را، در جامهٔ شهادت به خدا تقدیم میکند، دلخوش است به اینکه هر ازگاه در کنار قبر او مینشیند و به تیشهٔ اشک راه بستهٔ دل میگشاید.
ولی آن کس که قبری برای عزیزش نمیشناسد چطور؟ او بغضش را با خود به کجا میتواند ببرد؟
یاد تو به هر بهانه ای -وفات یا ولادت – بغض را در گلویمان میشکند و جگرمان را آتش میزند.
منبع: کتاب خدا کند تو بیایی /نوشتهٔ سید مهدی شجاعی