سه شنبه شب سالن آ»فی تئاتر مرکزی دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) مملو از جمعیتی بود که در مراسم یادواره سردار بی ادعا شهید رضا حسن پور شرکت کرده بودند.
مراسمی زیبا ، معنوی و در خور که به تبیین ابعاد وجود آن شهید سعید پرداخته شد و حاضران فرصتی یافتند تا روح زنگار گرفته خود را به مدد الطاف شهدا صیقل دهند. جا دارد از تلاش و مجاهدت همه جوانانی که کمر همت بر بستند و با همه ناملایمتها و تحقیرهای نامردانه برخی ها مردانه برای شهدا کار کردند تشکر کنم و دست مریزاد بگویم.
مناسب دیدم به همین دلیل به برخی از رهنمودهای مقام معظم رهبری در خصوص برگزاری یادواره شهدا اشاره ای داشته باشم ایشان در این خصوص فرموده اند:
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
هم گزارشتان گزارش خیلى خوب و پرمغز و خوش لفظى بود – یعنى این گزارش شفاهى شما از آن گزارش مفصلِ مکتوبى که براى من فرستاده بودید و من آن را خواندم، هم گویاتر بود، هم قشنگتر بود – و هم نفس کار بسیار کار خوبى است.
بیانى که کردید براى فلسفهى این کار بیان کاملاً درستى است؛ بنده هم به این معنا معتقدم. بدون تبیین و تبیین بلیغ، قطعاً هیچ فکرى و هیچ اندیشهى متقنى، توفیق رواج و اعتقاد عمومى را پیدا نخواهد کرد. و شهدا عملاً کار بزرگى را انجام دادند. این کار بزرگ را باید تبیین کرد. خیلى کارهاى خوبى انجام گرفته، اما هنوز جاهاى خالى براى این کار خیلى زیاد است. بنابراین من کاملاً این کار شما را تأیید میکنم و احساس میکنم شما دارید یک نیازى را برآورده میکنید و دعا میکنم که خداوند شما را موفق بدارد. انشاءاللَّه از ارواح طیبهى شهدا هم مدد معنوى خواهید گرفت و قطعاً انشاءاللَّه به شما از سوى پروردگار و از غیب، کمک معنوى خواهد شد. این کار را دنبال کنید.
سعى کنید در تبیین، عنصر اتقان مطلقاً به دست فراموشى سپرده نشود؛ اتقان. اتقان خیلى مهم است. گاهى اوقات انسان خیال میکند براى شیرین کردن یک قضیه در چشم مخاطبین، باید آن را با پیرایهها و اغراقهائى بیامیزد؛ بعد که از یک افق بالاترى نگاه میکند، مىبیند نه، این پیرایهها – چون مصنوع ما بود – نه فقط بر ارزش آن عنصر حقیقى نیفزود، بلکه گاهى از آن کاست. اتقان را در نظر بگیرید و روایت را روایت صحیح قرار بدهید؛ نگذارید روضهخوانى براى شهدا، به سرنوشت روضهخوانى براى سیدالشهداء (علیه الصّلاه و السّلام) – در دورههائى – دچار بشود. همان چیزى که هست را بیان کنید؛ منتها بیان هنرمندانه. ما میخواهیم کمبودهاى هنرمندى خودمان را در تبیین حوادث عاشورا، با اضافه کردن افزودنىهاى غیرلازم پر کنیم؛ در حالى که نه، اگر ما بلد باشیم و ما هنرمند باشیم، هیچ افزودنىاى لازم نیست.
ما در مشهد یک واعظى داشتیم، مرحوم حاجى رکن؛ به او میگفتیم آقاى رکن و حدود شاید چهل سال، چهل و پنج سال قبل از این – یا بیشتر – ایشان از دنیا رفته. منبرى پیرمرد محاسن سفیدى بود، واعظ خوبى بود و منبر بسیار شیرین و جذابى هم داشت. میرفت منبر و روضه میخواند؛ این روضه مجلس را منقلب میکرد؛ زیر و رو میکرد. در حالى که مطلقاً – تعبیر خودش این بود و بارها در منبر میگفت که خاک بر دهانم اگر اسمى از نیزه و شمشیر و خنجر بیاورم – از این چیزهائى که متعارف است که گفته بشود، هیچ نمیگفت؛ اصلاً و ابداً. حادثه را تصویر میکرد؛ تصویر هنرمندانه. یک هنرمند غریزى و بالذات بود. واقعاً یک هنرمند بود. اگر اینجور هنرمندها شناخته بشوند و تربیت بشوند، خیلى باارزشند. اینجورى است قضیه؛ ما اگر بتوانیم ابعاض و ابعاد حادثه را با نگاه هنرمندانه و با زبان هنرمندانه، ببینیم و تبیین و تصویر بکنیم، به افزودنى هیچ احتیاج ندارد؛ این افزودنىهاى مضر و رنگآمیزىهاى غیرلازم هیچ لزومى ندارد.
در مورد شهدا هم همین کار را بکنید. خوشبختانه ما به عهد شهدا نزدیکیم، وصیتنامههاى اینها را داریم، پدر و مادرهاى اینها خیلىشان هستند و همرزمان اینها حضور دارند؛ آدم مىبیند. کتابی از همین کتابهاى شهدا را من نگاه میکردم که با همرزمهاى او مصاحبه شده بود و جزئیات را ذکر میکردند؛ بعضى از آن همرزمها خودشان شهید شده بودند و بعضىها زنده بودند؛ انسان در هنگام خواندن کتاب به گریه مىافتاد! هیچ لازم نبود که کسى براى انسان نوحهسرائى کند. مسئلهى شهدا اینجورى است. مسئلهى شهدا خیلى مسئلهى بزرگى است، خیلى مسئلهى داغى است؛ ما کمتر پرداختهایم، کمتر میپردازیم.